حواسمان به این آمد و رفتنهای پرشتاب
و عجول باشد.
به فصل و ماههای درگذر و روزهای بدونِ توقف.
نگاهمان را حواله کنیم سمتِ صندوقچه ی خاطره های هزار رنگِ این روزها کمی پریده رنگ و آن لحظه های بی حوصلگیِ کشدار با هزار جور ژستِ اضافه اش.
مثلاً فکر کنیم همین حضرتِ پآییز جآن آمده به روزگارمان رنگهای تازه بپاشد و کامِ لحظه هایمان را بسی شکرین تر کند!
خرمالوها هم که به نظرت گس بیایند ؛ ترش و شیرینیِ انار و دلبرانگیِ نارنگیها چشمکی سرمستانه نثارت می کنند!
بهانه می آوری که هوای ابری و تیره ؛
گرفتگی هایت را فزونتر می کند،دلسردتر می شوی!
می گویم آفتابِ خالصانه و به دور از کلافگیِ
حوالیِ ظهر که هست.
یادم باشد این پآییز کمی بیشتر خاطره؛ توی گلدانهای کُنجِ پنجره بکاریم؛ در جوارِ شمعدانیهای همیشه رفیق که از این همه سکوتِ کشدار ؛ خوابشان برده.
بیا کمی بیشتر پآییز؛ به خانه بیاوریم!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها